امشب نيامدي
عکس عاشقانه ، تک بیتی ، دو بیتی ، جمله های ناب عاشقانه
عکس عاشقانه ، تک بیتی ، دو بیتی ، جمله های ناب عاشقانه

 





مهیار رحیمی





ای کاروان اهسته تر کارام جانم میرود


وان دل که با خود داشتم با دل ستانم میرود




مهیار رحیمی





اختیاری داشتم دل دادم و دلبر گرفتم


حالیا دل بر گرفتن را ندارم اختیاری





مهیار رحیمی




این من و تو حاصل تفریق ماست

پس تو هم با من بیا تا ما شویم



 

 


اي دل اندر بند زلفش از پريشاني منال


مرغ زيرک چون به دام افتد تحمل بايدش




مهیار رحیمی





ای آرزوی دیده بینا چگونه ای؟


وی مونس دل ِ من ِ تنها چگونه ای؟

از ناز ونازکی اگر اینجا نیامدی

باری یکی بگوی که آنجا چگونه ای؟



مهیار رحیمی



ای دیر به دست آمده  بس زود برفتی

آتش زدی اندر من وچون دود برفتی




مهیار رحیمی




ای چشم خمارین که کشد سرمه خوابت

وی جام بلورین که خورد باده نابت

خواهم همه شب خلق به نالیدن شبگیر

از خواب برآرم که نبینند به خوابت

 





اگـــر جــهان هـمـه دشـمن شود ز دامن تو

 

به تيغ مرگ شود دست من رها اي دوست




مهیار رحیمی




ای کاشکی به عالم تا چشم کار میکرد

دل بود و آدم آن را قربان یار میکرد




مهیار رحیمی




این چه عشقی است که در دل دارم

من از ایــن عشــق چـه حـاصـل دارم

مــی گـریـزی  ز مــن  و  در طلـــبــت

بــــاز هـــــم کــوشــش بـــاطـل دارم




مهیار رحیمی

 


ای خوشا آن دل که آزاری نمی آید از او


غیــر کـار عاشـقی کـاری نمی آیـد از او




مهیار رحیمی





ای عاشق دل سوخته اندوه مدار

رو نی به کام عاشقان گردد کار




مهیار رحیمی




ای نـگـاهـت رونــق فــردای مـن

در تو معنی می شود دنیای من




مهیار رحیمی




امشب ستایمت ای پری فردا ز گفتن بگذری

فـردا زمیـن و آسـمان در شـرح تـو باشد فنا





مهیار رحیمی




اي غايب از نظر به خدا مي سپارمت

جانم بسوختي و بدل دوست دارمت




مهیار رحیمی




ای نـگاهـــت نــخـی از مـخـمـل و از ابـریــشــم

چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم





مهیار رحیمی




ای دل مباش یکدم خالی ز عشق و مستی

و آنـگـه بـرو کـه رسـتی از نیستی و هستی




مهیار رحیمی




ای که به دام تو اسیــــــرم اسیــــــــــــر

لذت دیوانگی از من مگیــــــــــــــــــــــــــر




مهیار رحیمی



اجــــزای وجــود من هـمــه دوســـت گرفت

نامی است زمن بر من و باقی همه اوست




مهیار رحیمی



از صبا پرس که ما راهمه شب تا دم صبح

بوي زلف تو همان مونس جانست که بود




مهیار رحیمی




اي دوست مزن زخم زبان جاي نصيحت

بـگـذار بـبـارد بـه سـرم سنـگ مصيـبـت




مهیار رحیمی

 


از ســــوز مـحـبـت چـه خبـر اهــل هوس را

 

اين آتش عشق است نسوزد همه کس را




مهیار رحیمی





ای کاش به عالم تا چشم کار میکرد

دل بـــود و ادم آنـرا قـربـان یـار میکرد




مهیار رحیمی




از همه خلق توانم که ببرم همه عمر


از تو ای دوست بریدن نفسی نتوانم


 


 


از غــم خبــری نـبـود اگر عشــق نبود

 

دل بود ولی چه سود اگر عشق نبود



مهیار رحیمی




اي دل بشارت مي دهم خوش روزگاري مي رسد

شب را سحر باشد ز پي ، آخــر بـهاري مي رسـد





مهیار رحیمی




این طرف مشتی صدف ،انجا کمی گل ریخته


موج، ماهی های عاشق را به ساحل ریخته




مهیار رحیمی




ابر بارنده به دريـــا ميگفت من نباشــم تــو کـجـا دريایي

در دلش خنده کنان دريا گفت ابر بارنده تو خود از مايي




مهیار رحیمی



اگر شراب خوري جرعه اي فشان بر خاک

از آن گنــاه که نفعــي رسد بغيــر چه باک




مهیار رحیمی




اي كاش جان بخواهد معشوق جاني ما

تا مدعــي بميــرد از جـانـفشـــانــي مــا




مهیار رحیمی




انصاف نباشد که من خسته رنجور

پروانه او باشم و او شمع جماعت




مهیار رحیمی




اشک را گفتم از چه می ریزی ای دیوانه، گفت:

روزن امیــدی از ایـــن گوشـــه پــیــدا کــرده ام





مهیار رحیمی




ای کــه دل بــردی ز دلـدار مــن آزارش مــکن

آنچه او در کار من کرده است در کارش مکن





مهیار رحیمی




از عالمی گسست دلم بسته ی تو شد

محبــوب من،تــو بـا همه عــالــم بـرابـری




مهیار رحیمی




از یک نگاه گرم تو رنگم پریـده است

قربان او شوم که تو را آفریده است




مهیار رحیمی




اشک در چشمان من طوفان غم داردبه دل

خنده بر لب می زنم تا کس  نداند  راز  دل  





مهیار رحیمی




اگر یک اسمان دل را به قصد عشق بر می دارم

میان عشق و زیبایی تو را  من دوست  می دارم




مهیار رحیمی




امروز کسی محرم اسرار کسی نیست

ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست




مهیار رحیمی




از جرم عشق، پيش کسم گر چه راه نيست

يارب تو آگهي که محبت گناه نيست




مهیار رحیمی




از در و ديوار مي بارد بلا در راه عشق 

يک سرابم پيش ره نامد که طوفاني نداشت




مهیار رحیمی



امشب نيامدي و ز چشمم رميد خواب

اين در، در انتظار تو تا صبح باز بود




مهیار رحیمی




ای که گفتی اشنایی با غریبان مشکل است

اشنایی می توان کرد  جدایی  مشکل است





مهیار رحیمی




اي که منع گريه ي بي اختيارم ميکني

گر بداني حال من گريان شوي بي اختيار

 


مهیار رحیمی





ای  سیب سرخ غلت زنان  در مسیر  رود

یک شهرتا به من برسی عاشقت شده ست





مهیار رحیمی




احساس سوختن به تماشا نمی شود

آتش بگیر تا بدانی چه میکشم



مهیار رحیمی



افسوس دلا ز کاروان جا ماندیم   
            

برخیز و ببین چگونه تنها ماندیم




مهیار رحیمی

 


ای نسیم سحر ارامگه یار کجاست

 

منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:




تاریخ: برچسب:,
ارسال توسط مهیار

آرشیو مطالب
پيوند هاي روزانه
امکانات جانبی
ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت: